مرا پناه دهید ای اجاقهای پر آتش
خوبه که گاهی خودت رو توی برگ های تقویم گم کنی ! ندونی کجای هفته ای، کجای ماهی ! و این بی توجهی به تاریخ فقط وقتی ممکنه که هیچ کاره مهمی که انجام دادنش زمان خاصی رو بطلبه، نداشته باشی. نه کلاسی نه برگه ی امتحانی برای تصحیح نه وقت دکتری ! روزهات یه جورایی تو شنبه و یکشنبه های مرموزی بگذره که وقتی یکی بگه چند شنبه اس با تعجب نگاش کنی بگی اااااا چه زود گذشت!این که همه اش تو خونه باشی و همه ی کارهات رو وقتی دوس داری انجام بدی . این روزهایی که من توی تعطیلات سه هفته ایم به سر می برم یه همچین حال و احوالی دارم .
هر چند برای منی که از بین قایم موشک و گرگم به هوا و لی لی ومعلم بازی و وسطی و.... همیشه خاله بازی رو دوس داشتم زیاد عجیب نیست که از اینهمه تو خونه بودن لذت ببرم اما دقیقا نمی تونم قضاوت کنم که این میل شدید به خونه نشینی از عشق زیاد به خونه داری یا دلیلش اینه که این روزا خیابونا مثل صفحه ی فیس بوکم پره از تصویر رنج مردم ! و این به شدت روح من رو ازار میده .
البته انکار نمی کنم که من عاشق اتوپیای کوچیک خودم هستم ! _گوش فمنیست ها کر_ عاشق این که بوی غذا تو خونه بپیچه و همسر جان که اومد بگم ناهار نداریم و اونم بو بکشه و اسم غذا رو بگه ، عاشق اینکه وقتی قاشق اول رو خورد زل بزنم بهش ببینم قیافش چه شکلی شده و هی از قصد از غذا ایراد بگیرم ! عاشق اینکه خونه برق بیفته طوری که انگار باچشمک بهت میگه یه زن تو این خونه هست ! عاشق اینکه خلال های سیب زمینی هم اندازه باشن ! عاشق زن بودن تو دنیای کلاسیکم! عاشق زن هاییم که اگه حقوق برابر ندارن احترام برابر دارن چرا که برابر با شریکشون تو زندگی زحمت می کشن !
مرا پناه دهید ای اجاقهای پر آتش
ای نعل های خوشبختی
و ای سرود ظرفهای مسین در سیاهکاری مطبخ
و ای ترنم دلگیر چرخ خیاطی
و ای جدال روز و شب فرشها و جاروها
فروغ