چند وقت پیش در یک سایت شعری خواندم از یک کودک سیاهپوست که برنده ی جایزه ی ادبی سال شده بود با این مضمون :
وقتی به دنیا می ایی صورتی
وقتی بزرگ می شوی سفیدی
وقتی سردت می شود ابی
وقتی به زیر افتاب می روی سرخی
وقتی مریض می شوی زردی
وقتی که می میری سبزی
انوقت تو به من می گویی رنگین پوست ؟
و چقدر زیبا بود پوست اندازی سریع تفکری که تا این حد در امریکا عمیق بود و حتی بر ادبیات کودکان هم اثر بخش ،تفکری که به چنین سادگی خط خورد و شکوه دمکراسی بر کرسی ریاست جمهوری درخشید.
پیروزی اوباما نه فقط پیروزی یک کاندیدا با شعار تغییرات ، که نمایش بزرگ دمکراسی و حقوق بشر ، انتخابات سالم و ازاد و نشانگر سیر برق اسای بازسازی افکار و نگرش به مسئله ی تبعیض نژاد و ایمان به برابری انسانها از هر نژاد و تبار بر پرده ی جهانیان بود . مسئله ای که شاید پروراندن ارزویش هم برای ما هم رنگ و هم تبار ، اما رنگین مذهب و رنگین نگرش ها ، رویایی فارغ از تحقق باشد.
گاهی وقتی پای صدای رسانه ای بیگانه می نشینم و بی اختیار به مسند مقایسه ، به کسانی که مهر توقیف بر پیشانی رسانه ها می زنند حق می دهم که نخواهند کسی تفاوت این انتخابات را با انتخابات نه ماه بعد و چهار سال قبل ها ببیند . حق می دهم که نخواهند ببینیم که چگونه صداهای مخالف و موافق از هر قشر و نژادی در کنار هم فارغ از تعصب و منفعت طلبی خواست مردم را هر چند دور از انتظار همه به ثمر نشاندند. چرا که عمق این تفاوت چنان تصور زشتی را از حقوق خود و هم میهن انم به ذهن متبادر می کند که عجب می کنم به حق نفس کشیدن خود که مبادا روزی ...
البته خوشحالم که رویای من ، رویای ملاک بودن انسانیت ، رویای برگزاری انتخاباتی سالم و بدور از تبعیض ، رویای با اغوش باز به پیشواز تغییرات رفتن ، رویای انتخاب از بین کاندیداهای احزاب مختلف با حقوق برابر ، در گوشه ای ، هر چند دیگر ، از جهان نفس می کشد .
هر چند با پیش بینی حکیمانه ی جناب رئیس جمهور مبنی بر اینکه : نمی گذارند یک رنگین پوست رئیس جمهور شود مغایرت داشته باشد و انتظار ایشان را از یک انتخابات مورد قبول و مرسوم برنیاورد و بر خلاف انتظار و عادت ایشان مقامات امریکایی بگذارند که مردم انتخاب کنند نه خودشان انتصاب ! و عجیب نیست که رئیس جمهوری که در فضایی اینچنین با احترام به نظر مردم انتخاب می شود بگوید :" من قول می دهم که صدای همه را بشنوم بخصوص صدای مخالفین را ! "
در حالی که در همین مقطع زمانی در نقطه ای دیگری از دنیا به محض پر مخاطب شدن رسانه ای به بهانه ای در حد "چرا گوشات درازه؟" مهر توقیف بر پیشانی ان بزنند (اخریینش همان شهروند امروز خودمان ) و هیچ رسانه ای حق رصد کردن اوضاع و نظارت بر امور نداشته باشد و اصولا وقتی دیوار نباید موش داشته باشد و موش هم نباید گوش، عجیب نیست که دیوارها اینچنین بلند!
خوشحالم که علی رغم این همه این همه بلندی گاهی سرکی می کشیم تا لبه ی دیوار که از روزنه ی رسانه ی کوچکی که اخبار بزرگتر از دهانش را به رغم ترس از دوخته شدن فاش می کند و می بینیم که امریکای جهانخوار بر مقدار کلسترول خون و نیکوتین و سنگ کلیه ی کاندیداهایش نظارت دارد و ما به استناد اینکه کسی پست مهمی داشته خود را ملزم به تفحص در سوابق قبلیش نمی دانیم ! که شفافیت انتخابات امریکا همچون نور افکن بزرگی بر زوایای تاریک شرایط کاندیداتوری و دلایل رد صلاحیت ها و صحت و سقم ارای به صندوق ریخته شده را روشن کند که بپرسیم شما که برای جبران اشتباه ( استیضاح ) وزیر کشور به خود می بالید چرا نگاهی به قدم اول یعنی اعتماد نمی اندازید؟