پنج یا شش ماه پیش وقتی کسی پیش بینی نتراداموس رو یاداوری می کرد من یه خورده ته دلم می لرزید از اینکه مبادا واقعا یکی داره یه جایی تو زیر زمین خونشون  اورانیوم غنی می کنه یا یه ستاره ای اشتباهی افتاده تو لاین ما داره اتوبان رو بر عکس می یاد! اما امروز که تو برنامه ی نوبت شما شنیدم که یه سری برای خودشون کمپوت و چادر ذخیره کردن دلم خواست زنگ بزنم بگم برادر من شما خیلی وقت پیش تموم شدی از همون زمانی که ادم ها برنامه ی هواشناسی رو نگاه کردن و تو یه صبح نیمه افتابی  با چتر رفتن سرکار از همون روزی که دانشمندان  کوچیک ترینَ حرکت ستاره ها و سیاره ها رو مطالعه و تحلیل کردن از وقتی  که یاد گرفتیم  وجود هر چیزی  رو از نشانه هاش  استنباط کنیم شما تموم شده بودی ! اصلا شما چادر می خوای چکار از اولش باید می رفتی تو غار !  

 من وقتی از نابودی دنیا می ترسم که  یه حلقه ی پلاستیکی رو دور گردن یه مرغ ماهیخوار می بینم وقتی که می شمارم و می بینم امروز 10 تا کیسه فریزر انداختم دور وقتی که بی خودی صد تا کاغذ رو مچاله می کنم و یه درخت نمی کارم! من از مرگ ادم هایی می ترسم  که خونه هاشون کاگلی ه ، بخاریشون نفتیه !  تو این سرمای بی رحم زمستون تو چادر از شب تا صبح می لرزن ! از مرگ ادمهایی که تو معدن بی هیچ تضمین جانی صبح تا شب جون می کنن!

خدایی که من همیشه تحسینش کردم خدایی نیست که مثل بچه های لب ساحل با زحمت یه قلعه بسازه  و بعد وقتی خسته شد محض خنده یه لگد بزنه و همه رو خراب کنه !خدایی که من می شناسم با خدای نستراداموس فرق داره دنیاش رو دو روز دیگه تموم نمی کنه! غیر از اینه :

Surprise me God!